- تنه هکاردن
توافق صاحبان گله مشترک بر سر تقسیم دامها بر مبنای غث و ثمین
معنی تنه هکاردن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
حالت چرخیدن اشیا در گردباد
پهن کردن، افشان کردن
جمع کردن، بستن
آب تنی کردن
باز کردن، گشودن، خجالت کشیدن، تعارف کردن، باز کردن در و پنجره، باز گرداندن به عقب، بریدن قسمتی از
کنایه از: رشد کردن و متمول شدن
حمله کردن
سرزنش کردن، نصیحت کردن
نازیدن به چیزی، زیاد به خود بالیدن
مزه دادن، خوش مزه بودن
بافتن گیسو
جدا کردن نخ از پارچه یا هرچیز بافته شده
تیز کردن هر چیز با سنگ و سوهان
پهن کردن، گستردن
آب تنی کردن
درد شدید داشتن، طولانی شدن بارش باران
رنده کردن
خرد کردن پول
به رشته نخ کشیدن
سفت کردن، کشیدن
برانگیختن، شاخ کردن، فریباندن
باد کردن، و جلو آمدن، به دیوانگی کشاندن
تحریک کردن، وسوسه کردن
آب پز کردن مانند: آلوی آب پز و باقلای آب پز
پف کردن و ژولیده شدن موهای بلند
نام گذاری کردن